بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (3)
بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (3)
قرائن وثاقت مفضل بن عمر:
1. رواياتي که در مدح مفضل بن عمر صادر شده است:
اگرچه كه سند بعضي از اخبار مادحة مفضل بن عمر ضعيف است ولي اين ضعف با تواتر معنوي اين روايات جبران ميشود. بررسي سند يك روايت براي اطمينان به صدور خبر است و اطمينان حاصل از استفاضه يا به بياني بهتر تواتر معنوي آن قويتر از اطمينان حاصل از خبر واحد صحيح است.[55]
طبيعي است که تواتر معنوي اين اخبار، ما را از بررسي سندي بي نياز ميکند؛ براي نمونه، تعدادي از رواياتي را که در مدح او است، نقل ميکنيم:
محمد بن مسعود قال: حدثني عبدالله بن خلف قال: حدثنا علي بن حسان الواسطي قال: حدثني موسي بن بکير قال: سمعت ابا الحسن يقول لما اتاه موت المفضل بن عمر قال: رحمه الله کان الوالد بعد الوالد اما انه قداستراح.[56]
امام عليه السلام ميفرمايد که او با مرگ، راحت شد. طبيعي است که انسان دروغ گو و فاسد، با مرگ راحت نميشود. امام عليه السلام همچنين دربارة مفضل بن عمر ميفرمايد: «الوالد بعد الوالد»؛ يعني مفضل بن عمر، پدري پس از پدر من است.
حدثني ابراهيم بن محمد قال: حدثني سعد بن عبدالله القمي قال: حدثنا احمد بن محمد بن عيسي، عن ابن ابي عمير، عن الحسين بن احمد، عن اسد بن ابي العلاء عن هشام بن احمد قال: دخلت علي ابي عبدالله عليه السلام و انا اريد ان اسأله عن المفضل بن عمر، وهو في ضيعة له في يوم شديد الحر، و العرق يسيل علي صدره، فابتدأني فقال: نعم و الله الذي لا اله الاّ هو، المفضل بن عمر الجعفي، حتي احصيت نيفاً و ثلاثين مرّة يقولها و يکررها قال: انما هو والد بعد الوالد.[57]
حدثني حمدويه بن نصير قال: حدثني محمد بن عيسي، عن محمد بن عمر بن سعيد الزيات، عن محمد بن حريز قال: حدثني بعض اصحابنا من کان عند ابي الحسن الثاني عليه السلام جالساً فلما نهضوا قال لهم: القوا ابا جعفر عليه السلام فسلموا عليه و احدثوا به عهداً، فلمّا نهض القوم التفت اليَّ و قال: يرحم الله المفضل انه کان ليکتفي بدون هذا.[58]
قابل ذکر است که امام عليه السلام براي او در مقام بزرگي و فضلش رحمت الهي درخواست ميکند.
حدثني نصربن الصباح قال: حدثني اسحاق بن محمد البصري قال: حدثني الحسن بن علي بن يقطين، عن عيسي بن سليمان، عن ابي ابراهيم عليه السلام قال: رحم الله المفضل قداستراح. قال: فخرجت الي اصحابنا فقلت لهم قد و الله مات المفضل. قال: ثم دخلتُ الکوفة و اذا هو قدماتَ قبل ذلک بثلاثة ايام.[59]
در اين روايت نيز امام معصوم عليه السلام براي او رحمت الهي درخواست ميکند.
فروي محمد بن سنان قال: دخلت علي ابي الحسن عليه السلام قبل ان يحمل الي العراق بسنته، و علي ابنه عليه السلام بين يَدَيه فقال لي: يا محمد فقلت لبيک قال: انه سيکون في هذه السنة حرکة (الي ان قال): يا محمد ان مفضل کان انسي و مستراحي.[60]
در اين روايت امام معصوم عليه السلام مفضل بن عمر را جايگاه انس و استراحت خود برمي شمارد.
وروي عن محمد بن يحيي، عن علي بن الحکم، عن يونس بن يعقوب قال: امرني ابو عبدالله عليه السلام ان اتي المفضل و اعزيه باسماعيل و قال: اقرأ المفضل السلام و قل له: انا قد اصبنا باسماعيل فَصَبرنا فاصبر کما صبرنا انا اردنا أَمراً، و اراد الله عزّوجلّ امراً فسلمنا لأِمرالله.
مرحوم آيتالله خويي رحمه الله عليه بعد از ذکر اين خبر ميفرمايد: «اين روايت، صحيح السند است و شدّت علاقه امام صادق عليه السلام را به او ميرساند.»[61]؛ زيرا امام صادق عليه السلام درگذشت اسماعيل را به مفضل بن عمر تسليت ميگويد و از او ميخواهد که در اين مصيبت، صبر پيشه کند.
2. توثيق شيخ مفيد رحمه الله عليه:
3. توثيق شيخ طوسي رحمه الله عليه:
4. مفضل بن عمر، باب امام صادق عليه السلام :
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دربارة اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: «علي بن ابي طالب خليفة الله و خليفتي و حجة الله و حجّتي و باب الله و بابي».[64]
در زيارت جامعة کبيره نيز ميخوانيم که اهل بيت عليهم السلام «ابواب الايمان» هستند. همچنين در حديثي ديگر، اميرالمؤمنين عليه السلام سلمان را «باب الله» نام نهاد.[65] به پيروي اين کار، برخي از علما براي نزديکترين يار و همراه هر معصوم عليه السلام لقب «باب» رانام نهادند. به عبارت ديگر، باب، عبارت است از «خاص الخواص اصحاب امام عليه السلام» که از اسرار و علوم خاص امام زمان خويش در قلمرو مسايل سياسي، اجتماعي، معرفتي آگاهي داشته باشد.[66] ابن ابي الثلج محمد بن احمد الکاتب البغدادي و هم چنين شيخ طريحي[67] و مرحوم مامقاني رحمه الله عليه در تنقيح المقال،[68] مفضل بن عمر را باب امام صادق عليه السلام ميشمارند. کفعمي نيز او را باب امام صادق عليه السلام ميداند.[69] اما ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابي طالب او را باب امام کاظم عليه السلام ميداند.[70]
5. توحيد مفضل:
كتاب توحيد كه نجاشي از آن به كتاب فكر تعبير ميكند قويترين شاهد عملي بر درستي و استواري مفضّل است. متن اين روايت ناگزير هر ملحدي را موحّد ميكند و خلاصه آن كه تحسين او محرز و توبيخش غير محرز است.[72]
6. الأهليلجة في التوحيد:
مرحوم شيخ علي نمازي در کتاب مستدرکات علم الرجال دربارة اين روايت ميگويد:
از روايات صادره از مفضّل خبري است كه به الأهليلجة شهرت يافته است؛ روايتي با مضامين عالي و مفصّل، متن اين روايت بهترين گواه بر صدور آن از امام است.[74] مرحوم علاّمه مجلسي رحمه الله عليه نيز در بحار الانوار جلد سوم ضمن نقل اين دو رساله، متن اين دو روايت را بهترين شاهد بر صحت آنها ميداند:
شهرت انتساب دو روايت التوحيد و الأهليلجة به مفضّل بن عمر ارسال اين دو روايت را جبران ميكند. مرحوم سيّد بن طاووس و غير او نيز به اين مطلب اذعان دارند. ادّعاي ضعيف بودن محمد بن سنان و مفضّل هم ردّ ميشود، بلكه بسياري از روايات گواه بزرگي شأن و منزلت اين دو هستند. متن همين دو روايت بهترين گواه بر صحّت اين دو ميباشد.[75]
7. نقل وصيت مفضل بن عمر در تحف العقول :
مرحوم علي اکبر غفاري در سال 1335 ه ش ضمن تصحيح و تعليق کتاب تحف العقول، در مقدمهاي که بر آن نوشته است نقل ميکند که مرحوم شيخ حر عاملي در کتاب امل الآمل، «تحف العقول» را کثير الفوائد ميداند و علامة مجلسي رحمه الله عليه در مورد اين کتاب اين گونه مينويسد: «تحف العقول كتابي است گرانبها، نظم نوشتاري آن مبيّن بزرگي نگارنده آن است. بيشتر اين كتاب در مواعظ و اصول روشني است كه نياز به سند ندارد».[78] نقل وصيت مفضل در چنين کتابي که بزرگان برآن اعتماد داشتهاند، دال بر مقام و منزلت مفضل است. جالب آن که ابن شعبه بحراني وصيت مفضّل را کنار احاديث امامان معصوم عليهم السلام و مواعظ حضرت عيسي عليه السلام نقل ميکند.
8. توثيقات عام :
الف. مشايخ ثقات:
ب. وکالت مفضل بن عمر:
در کتاب منتهي المقال به وکالت مفضل بن عمر اشاره شده است.[83] در کتاب الغيبة اثر مرحوم شيخ طوسي رحمه الله عليه دو روايت وجود دارد که شاهد بر وکالت مفضل است. از هشام بن احمد نقل شده است که گفت: «اموالي را براي موسي بن جعفر عليه السلام به مدينه بردم. حضرت فرمود: اموال را برگردان و آن را به مفضل بن عمر بسپار. من نيز آن را نزد مفضل بن عمر برگرداندم».[84]
موسي بن بکر نيزنقل ميکند که حضور امام کاظم عليه السلام شرفياب شدم. ميديدم همة اموال، فقط از ناحية مفضل به آن حضرت ميرسد. گاهي ميديدم افرادي، اموالي را نزد حضرت ميآورند؛ ولي از آنها پذيرا نميشد و ميفرمود: «آنها را به مفضل برسان.»[85]
ج. مفضل بن عمر از راويان اسناد کامل الزيارات:
د. مفضل بن عمر از راويان تفسير علي بن ابراهيم قمي:
در اين كتاب، ما بيان ميكنيم و خبر ميدهيم از روايات و احاديثي كه به ما رسيده و آنها را مشايخ و ثقات ما روايت كردهاند از كساني كه خداوند اطاعت و ولايتشان را بر ما واجب كرده است.[93]
براساس همين مطلب، بعضي از علما مانند صاحب وسايل الشيعه و پس از او محدث نوري و مرحوم آيتالله خويي معتقدند همة راويان واقع در اسناد روايات اين کتاب، ثقه هستند.[94] با توجه به مطالب گفته شده، بايد گفت: مفضل بن عمر از راويان احاديث تفسير قمي است؛ زيرا علي بن ابراهيم قمي ذيل سورة حجر و ذيل سورة زمر، از او روايت نقل ميکند.[95]
نتيجه گيري:
پی نوشت ها :
[55]. «و قصور سند جملة من الاخبار المزبورة الواردة في مدحه غير ضائر بعد تعاضدها و تجابرها بل تواترها معناً فما صدر من جمع منهم ابن طاووس من المناقشه في اسانيد اخبار الطرفين لا اري له وجهاً ضرورة ان ملاحظه السند انما هو لتحصيل الوثوق بصدور الخبر و الوثوق الحاصل من استفاضة الاخبار بل تواترها معني اقوي من الوثوق الحاصل من خبر واحد صحيح»؛ تنقيح المقال، ج3، ص240.
[56]. کشي، اختيار معرفه الرجال، ص321، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامي.
[57]. همان، ص323.
[58]. همان، ص328.
[59]. همان، ص329.
[60]. معجم رجال الحديث، ج18، ص301.
[61]. همان.
[62]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص208، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميّه اسلاميه.
[63]. شيخ طوسي، کتاب الغيبه، ص345، تحقيق عباد الله طهراني و علي احمد ناصح، مؤسسة معارف اسلاميّه، 1411ق.
[64]. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج26، باب 5، ص263، ح47، تهران، نشر وزارت ارشاد، 1412ق.
[65]. رجال کشي، ص60.
[66]. جواد سليماني، رازداران حريم اهل بيت عليهم السلام، ص44، قم، انتشارات مؤسسه امام خميني رحمه الله عليه، 1386ش.
[67]. السيد علي الحسيني الصدر، الفوائد الرجاليه، ص144، قم، دارالغدير، 1420ق.
[68]. تنقيح المقال في علم الرجال، ج1، ص190.
[69]. شيخ تقي الدين ابراهيم بن علي کفعمي، مصباح کفعمي، ص523، نجف، دارالكتب العلميّه، 1349ش.
[70]. رشيد الدين محمد بن علي بن شهر آشوب سروي مازندراني، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص325، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.
[71]. رجال نجاشي، ص416، ذيل ش1112.
[72]. «و کتاب المعروف بتوحيد المفضل الذي عبرعنه النجاشي کتاب فکر اقوي شاهد عملي علي استقامه فانه يقهر کل ملحد علي ان يکون موحداً و بالجمله الحق کون مدحه محققاً و قدحه غير محقق»؛ شيخ محمدتقي، تستري، قاموس الرجال، ج9، ص104، قم، مؤسسه نشر اسلامي، 1410ق.
[73]. آقا بزرگ طهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعة، ج2، ص484، بيروت، دار الأضواء، 1403ق.
[74]. «و من رواياته الخبر المشتهر بالأهليلجة في التوحيد و هو ايضاً روايه شريفة عظيمة مفصلة يکون متنها شاهد صدق علي صدوره من الأمام»؛ شيخ علي، نمازي، مستدرکات علم الرجال، ج7، ص480، تهران، شفق، 1412ق.
[75]. «ولا يضر ارسالهما لاشتهار انتسابهما الي المفضل و قد شهد بذلک السيد ابن طاووس و غيره... و لا ضعف محمد بن سنان و المفضل لانه في محل المنع بل يظهر من الاخبار الکثيره علو قدرهما و جلالتهما. مع ان متن الخبرين شاهداً صدق علي صحتهما»؛ بحارالانوار، ج3، ص152-193.
[76]. آقا بزرگ طهراني، پيشين، الجزء الثالث، ص400، بيروت، دارالاضواء، 1403ق.
[77]. «و يعجبني ان انقل في هذا الباب حديثاً عجيباً وافياً شافياً عثرت عليه في کتاب تحف العقول للفاضل النبيل الحسن بن علي بن شعبه من قدماء اصحابنا حتي ان شيخنا المفيد ينقل عن هذا الکتاب و هو کتاب لم يسمح الدهر بمثله»؛ همان.
[78]. «کتاب تحف العقول عثرنا علي کتاب عتيق و نظمه دل علي رفعة شأن مؤلفه و اکثره في المواعظ و الاصول المعلومة التي لا تحتاج فيها الي سند»؛ تحف العقول عن ابن ابي شعبه حراني، تحف العقول عن آل الرسول صل الله عليه و آله، تصحيح علي اکبر غفاري، ص10-11، قم، جامعه مدرّسين، 1421ق.
[79]. علي اکبر ترابي، جزوه درسي «کليات علم رجال ودرايه»، ص56، مركز تخصصي مهدويّت، قم، 1386ش.
[80]. شيخ طوسي، استبصار، ج3، ص97، ح333، بيروت، دارالاضواء، 1413ق.
[81]. مرحوم شيخ بهايي و مرحوم بهبهاني، به نقل از محمدبن علي استرآبادي، منهج المقال في تحقيق احوالالرجال، ص45، قم، مؤسسه آلالبيت،1416ق؛ حسن بن زينالدين، منتقي الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان، ج1، ص18، قم، جامعه مدرسين، 1362ش؛ ابوعلي حائري، منتهي المقال، ج7، ص474، قم، مؤسسه آلالبيت، 1416ق؛ مامقاني، مقباس الهداية، ج2، ص258، قم، مؤسسه اهلالبيت، 1411ق؛ محدث نوري، خاتمه مستدرک الوسايل، ج5، ص263، قم، مؤسسه آلالبيت، 1415ق.
[82]. خاتمه مستدرک الوسايل، ج5، ص264.
[83]. منتهي المقال، ج6، ش3029، ص314.
[84]. وروي عن هشام قال: « حملت الي ابي ابراهيم عليه السلام الي المدينة اموالا فقال: « ردها فا دفعها الي المفضل بن عمر » فرددتها الي جعفي فحططتها علي باب المفضل »، (الغيبة، ص347).
[85]. وروي عن موسي بن بکر قال: «کنت في خدمة ابي الحسن عليه السلام فلم اکن اري شيئا يصل اليه الا من ناحية مفضل، و لربما رايت الرجل يجيء بالشيء فلا يقبله منه و يقول: « اوصله الي المفضل»، (الغيبه، ص347).
[86]. رجال نجاشي، ص123، رقم318.
[87]. شيخ طوسي، الفهرست، ص77، رقم141.
[88]. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، ج30، ص202.
[89]. معجم رجال الحديث، ج1، ص50.
[90]. باب 10، ح2؛ باب 26، ح4 و 26؛ باب 47، ح4؛ باب 48، ح2. البته مخفي نماند كه عدّهاي در صحّت انتساب اين كتاب به ابن قولويه ترديد كردهاند. عدّهاي ديگر، اين توثيق عام را قبول ندارند و ميگويند فقط مشايخ بلاواسطه ابن قولويه ثقه هستند.
[91]. رجال نجاشي، ص260، رقم680.
[92]. برگرفته از نرمافزار «رواية النور».
[93]. «و نحن ذاکرون و مخبرون بما ينتهي الينا و رواه مشايخنا وثقاتنا عن الذين فرض الله طاعتهم و اوجب ولايتهم... »
[94]. جزوه درسي «کليات علم رجال و درايه»، ص97.
[95]. تفسير قمي، ج1، ص281 و ج2، ص252، قابل ذكر است برخي از علما به وثاقت اساتيد بدون واسطه علي بن ابراهيم در تفسير قائلند و برخي در دلالت عبارت بر وثاقت راويان كتاب يا انتساب كتاب تفسير قمي رايج به علي بن ابراهيم اشكال وارد ميدانند.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}